فروشگاه گلد داک

فروشگاه گلد داک

فروشگاه جامع تحقیقات علمی و پژوهشی
فروشگاه گلد داک

فروشگاه گلد داک

فروشگاه جامع تحقیقات علمی و پژوهشی

دانلود علل فرار دختران و پسران از خانه

همه می خواهند جوانانی برومند و شایسته داشته باشند که به آنها افتخار کنند جهت حرکت دین و مذهب ، اخلاق ، روانشناسی و سایر علوم در حیطه ارتباطات و اخلاقیات و سنن و آداب و رسوم اجتماعی و دیدگاه کلی حاکم بر خانواده نیز در همین راستا و برای نیل به این مقصود است اما متاسفانه می بینیم که همه این تلاشها و کوششها برای برآوردن این خواست و آرزو کافی نیست آما
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 67 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 68
علل فرار دختران و پسران از خانه

فروشنده فایل

کد کاربری 8044
فهرست

صفحه

مقدمه

………………………………………………………………..

1

فصل اول

نوجوانان

مبحث اول :

تعریف نوجوانان ……………………………………………..

5

مبحث دوم :

تحلیل کارشناسی …………………………………………….

10

فصل دوم :

خانواده

مبحث اول :

اهمیت خانواده ……………………………………………...

13

مبحث دوم :

ضرورت بازسازی نهادهای اجتماعی ………………………...

23

مبحث سوم :

آمار به دست آمده …………………………………………..

29

فصل سوم :

علل فرار نوجوانان

مبحث اول :

عوامل موثر در فرار ………………………………………….

31

مبحث دوم :

فقر …………………………………………………………...

37

مبحث سوم :

طلاق …………………………………………………………

44

مبحث چهارم :

اختلافات خانوادگی …………………………………………

48

فصل چهارم :

تحلیل بزهکاری

مبحث اول :

عوامل بزهکاری اطفال ……………………………………...

51

مبحث دوم :

کانون اصلاح و تربیت ……………………………………….

55

مبحث سوم :

سیاست های قضایی در خصوص نوجوانان ………………….

57

مبحث چهارم :

فرار از خانه به تنهایی جرم نیست ……………………………

64

فصل پنجم :

نتیجه

مبحث اول :

راه چاره کدام است ؟………………………………………

66

فهرست منابع

………………………………………………………………

67

مقدمه :

همه می خواهند جوانانی برومند و شایسته داشته باشند که به آنها افتخار کنند جهت حرکت دین و مذهب ، اخلاق ، روانشناسی و سایر علوم در حیطه ارتباطات و اخلاقیات و سنن و آداب و رسوم اجتماعی و دیدگاه کلی حاکم بر خانواده نیز در همین راستا و برای نیل به این مقصود است اما متاسفانه می بینیم که همه این تلاشها و کوششها برای برآوردن این خواست و آرزو کافی نیست . آمار وحشتناک زندانیان ، افزایش اعتیاد و جرم و بزهکاری ، افزایش باندهای فساد ، فرار دختران از خانه ، روابط نا مشروع و لجام گسیخته بین نسلهای جوان همه و همه شاهد این مدعا است .

خانواده ، اولیای مدرسه ، مربیان تربیتی ، سخنوران مذهبی ، مشاوران مدارس همه دست اندرکار تربیت نسل جدید هستند اما ظاهراً تربیت است و نتایج برعکس می دهد . دین ستیزه خزنده در سطح مدارس ، نتیجه تعبیر خاص و تحمیل گرایانه از دین و توسل به خشونت و زور در امور پرورشی است . به این مسائل باید فرزند سالاری ، از بین رفتن ارزش کار و تحریف معنای آن ، ساعات زیاد بیکاری نسل جوان و زیاده خواهی و رایگان خواهی و مطالبت زیاده از حد بعضی از جوانان و بسیاری مسائل دیگر فرهنگی و اجتماعی را افزود .

پدری که تمام ساعات روز را خارج از منزل است ، مادری که تند خو و عصبی مزاج است نمی تواند با نوجوان و جوان خود ارتباط دوستانه متقابلی داشته باشد . فرزندان همواره نیازمند محبت هستند و بسیاری از خودکشی ها ، فرار از خانه ها ، تظاهر به بیماریها و به منظور جلب محبت خانواده صورت می گیرد به خصوص در مورد مادران که مظهر مهر الهی و محبت و عشق و صفا در خانواده هستند .

مادری که دائم با گله و شکایت محیط خانه را بر می آشوبد با سخن چینی بین اعضاء خانواده و پدر ، رابطه بین آنها را به هم می زند و غم و غصه و افسردگی فرزندانش را به عنوان یک زنگ خطر نمی بیند و درک نمی کند نمی تواند یک مادر کامل باشد .

کادر فهمیده و خردمند از رنج و محرومیت های زندگی خود برای فرزند سخن نمی گوید و از زندگی یک تصور سیاه و زشت نمی سازد بلکه او را با خوبیها و امیدها آشنا کرده به لطف و محبت خدا امیدوار و او را در مسیر رشد و تکامل به سوی یک آینده زیبا قرار می دهد ، سن بلوغ ، سن زندگی طوفانی است .

جوان یک آتشفشان در حال جوشش یک اقیانوس پر تلاطم می ماند . در این شرایط روحی نصیحت و حرف مثل خس و خاشاک یا قایق کوچکی است که در اولین مواجهه با امواج طوفانی در هم شکسته و نابود می شود . برای ارتباط برقرار کردن با این جوان باید ابتدا خشم و خروش او را کنترل کرد و با او با محبت و عاطفه ، با صمیمیت ، با هر مادرانه و با شخصیت دادن در اجتماع و خانواده آرامش بخشید یک دریای آرام در یک نسیم و آفتاب ملایم و در موقعیت مکانی و زمانی مناسب بهترین موقعیت برای قایقرانی و ماهیگیری است . به فرزندانمان بفهمانیم که آنها مایه امید و شادی و نشاط ما هستند نه موجوداتی مزاحم و سربار زندگی .

طبق دستورات معصومین ابتدا به آنها درآمد داشتن و استقلال و خود کفایی و فرد مقیدی بودن برای جامعه را آموزش دهیم و بعد شیوه خرج کردن و طلبکار بودن و انتظارات رویایی داشتن . اگر آنها سختی و لذت کار را بچشند هرگز دنبال هوا و هوس و ناهنجاریها و ضد ارزشها نخواهند رفت از سپردن کارها و مسئولیتها به آنها نهراسیم کاری کنیم که خود را باور کنند . استعداد خدادادی خود را بشناسند و در جهت شکوفایی آن گام بردارند.

زندگی زیباست به آنها کمک کنیم تا زیبائیهای واقعی آن را بشناسند و از زشتی های آن روبرگردانند زشتی هایی که از رفتقت ها و دوستی با افراد ناباب و به خاطر کم محبتی خانواده روی می دهد .

( اینک که برای ما هر امیدی به نومیدی مبدل گشته است ، خداوندگار را نگر که به جای ما فرشتگان مطرود و در به در شده دل به مسرتی تازه خوش کرده و به آفریدن آدمی پرداخته و به خاطر وی جهانی تازه آفریده است !

پس ای امید بدرود باش و ای ترس تو نیز مرا ترک کن و ای پشیمانی از من دوری گزین!

در من که سرچشمه خوبی خشکیده است تو ای بدی و پلیدی به جای خوبی و خیر جایگزین باش . زیرا چون تو باشی . قلمرو آفرینش را با یزدان دو بخش خواهم کرد و من بر تیمی از آن فرمانروایی خواهم کرد .

شاید از آن تیم که خاص پروردگار است بخشی نیز بهره من گردد .

چنانکه خواهد شد و دیری نمی پاید که این جهان نو ، و این آدمیان بر تسلط من آگاهی خواهند یافت . )

« میلتون »

منظومه چهارم گفتگوی شیطان

از بهشت گمشده .

بزهکاری مجموعه جرائمی است که در زمان و مکان معین به وقوع می پیوندد .

کتله دانشمند بلژیکی اولین کسی است که با بررسی آمارهای مختلف ، اثرات عوامل طبیعی و اجتماعی را مورد تحقیق قرار داده معتقد است که بزهکاری ، پدیده ای است که بدون توجه به بزهکار می توان آن را مورد مطالعه قرار داد . به عقیده او ازدیاد و تقلیل جرائم و تغییرات احتمالی انواع بزه ها را از لحاظ زمان و مکان ، با توجه به عوامل اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و مذهبی بایستی بررسی کرد . برای ارائه علمی بزهکاری، تعداد کل جمعیت کیفری یک منطقه و جمعیت کل همان منطقه هم مقایسه می شود و میزان کاهش و یا افزایش بزهکاری با توجه به چند درصد از مقایسه آمارها به دست می آید .

تعریف نوجوان :

نوجوانی : یک دوره در توسعه شخصیت فرد انسان بین آغاز بلوغ کامل ، اغلب به عنوان مترادف با دوره جوانی خوانده می شود و معمولاً این دو را بین سنین 10 تا 18 سالگی می دانند .

جوانی : دوره ای از زندگی انسان که بعد از سالها نوجوانی می رسد و از سنین 18 تا 25 سالگی است برخی این دو را از سنین 15 تا 25 سالگی می دانند .

در این دو دوره از زندگی یعنی نوجوانی و جوانی انسان تحت شرایط روحی و روانی خاصی قرار دارد که خواسته ها و انتظارات و شخصیت او را تحت تاثیر قرار می دهد و محیط اطراف و جو خانوادگی تاثیر بسزایی در روحیات فرد دارد .

شکل دادن الگوهای سالم از آغاز دوران نوجوانی ، بسیار آسانتر از تغییر دادن الگوهای رفتاری مخاطره آمیزی است که پیش از این شکل گرفته است .

ارتباط مداوم ، مثبت و عاطفی با یک فرد بزرگسال مهربان ، به جوانان احساس امنیت و اطمینان می بخشد .

نیازهای عمیق عاطفی که برخی از دختران را به فرار و افتادن در دام حوادث سوق می دهد . فرار ، نوعی اعتراض ساده دلانه دختران سرگردان ، به وضع موجود در خانواده است و تمنای محبتی که از آنها دریغ کرده اند ، همانگونه که خودکشی های زنانه و دخترانه فریادی خاموش برای جلب توجه همسر یا والدین به شمار می آید . در بعضی خانواده ها والدین توجهی به این نیاز فرزندان ، بویژه دختران نوجوان خود ندارند و گمان می کنند که با تامین خوراک و لباس ، پوشاک و مسکن و رفع دیگر نیازهای مادی آنها ، از قبیل هزینه تحصیل و جهیزیه وظیفه خود را در قبال این تشنگان مهر و عاطفه ، انجام می دهند ، چنین والدینی دختران خود را در چهار چوب تصورات دوران جوانی خود می خواهند مطیع و سر به راه باشند نمره خوب بگیرند . جز مسیر مدرسه و خانه، راه دیگری نشناسند و لحظه ای از نگاه تیز بین و سختگیرانه شان دور نمانند …..

ولی غافل از اینکه نوجوانان نیازهای دیگری هم دارند . تفریح و سرگرمی و نشاط می خواهند ، محبت و توجه می خواهند ، دوست دارند ، پدر و مادر را نه چون نظاره گری عادی از احساس بلکه همدم و مونس غمخوار و مهربان ببیند تا در رویارویی با یک مشکل فردی و اجتماعی بتوانند بدون هیچ دلهره و نگرانی با پدر و مادر درد دل کنند و راه چاره ای بجویند .

پدر و مادر باید به این نکته توجه کنند هر مشکلی که برای نوجوان به وجود می آید ، وی علت آن را از جانب پدر و مادر خود می داند .

نوجوان ممکن است بعضی از راهنمایی ها و توصیه ها را قبول کند و بعضی از آنها را رد کند . این قسمتی از رشد فکری دوران جوانی است .

پدر و مادر باید بدانند تغییر خلق و خوی نوجوانان کاملاً طبیعی است .

این تغییر مربوط به عوامل مختلف و هیجانی است که در این سنین وجود دارد .

در این سن نوجوان اشتباه می کند و به اشتباه خود پی می برد و تجربه می آموزد .

دوران نوجوانی زمانی بین دوره کودکی و بزرگسالی است . در این مرحله فرزند شما از حالت کودکی بیرون آمده و نوجوان شده است .

در این دوران نوجوان به سرعت رشد می کند بطوری که قد دختران شما ناگهان افزایش می یابد و ظاهر او به شکل خانمی در می آید . یا موهایی در صورت پسر شما ظاهر می شود و عظلات او قوی و صدای او تغییر می کند .

غیر از رشد جسمی ، تغییرات مهمی در این دوره اتفاق می افتد که به تعبیر عده ای تولد جدید نامیده می شود و عبارت است از :

1- رشد سریع جسمی 2- رشد روانی 3- رشد جنسی 4- رشد اجتماعی

5- تحصیل و دانش آموختن 6- تغذیه 7- مسائل و مشکلات دستگاه تناسلی

دوران نوجوانی دوران بسیار پیچیده و مشکلی است بطوری که نوجوان اعتراض می کند و ادعاهایی دارد . پدر و مادر باید بدانند که این دوران زودگذر است زیرا نوجوان دوران کودکی را پشت سر گذاشته و وارد مرحله جوانی شده است . او می خواهد از حالت تابع بودن به حالت استقلال برسد . بعضی از نوجوانان از این مرحله به سادگی و راحتی می گذرند و هم پدر و مادر هم نوجوان مشکلی ندارند ولی بعضی از مواقع ممکن است حالت هیجان ، برخورد و تمرد به وجود آید که این مرحله برای نوجوان و پدر و مادر بسیار مشکل خواهد بود . بنابراین پدر و مادر باید در نظر داشته باشند که هر نوجوانی با نوجوان دیگر تفاوت دارد . همانطور که هر نوجوانی از نظر رشد جسمی با نوجوان دیگر متفاوت است از نظر رشد روانی هم با نوجوانان دیگر متفاوت است .

مسأله مهم اوایل دوران نوجوانی این است که او به طور طبیعی عطش به دست آوردن استقلال و شخصیت دارد . بدین معنی که خود را از خانواده مستقل پندارد و در نتیجه رابطه او با خانواده دچار آشفتگی می شود . در این موقع تمایل پیدا می کند که تنها باشد و خود را از والدینش که سعی می کنند با او نزدیک باشند دور می کند .

از طرف دیگر بعضی از پدر و مادرها اوایل جوانی برای فرزند خود محدودیت قایل می شوند و تصور می کنند چون او جوان است تجربه کافی ندارد ، ولی این محدودیت بر خلاف میل نوجوان است و در نتیجه فرد نوجوان به همجنس خود رو می آورد و با همسالان و همجنسان خود رفاقت و دوستی می کند و به محیط خارج از خانواده به شدت علاقمند می شود و رابطه خود را با پدر و مادر به حداقل می رساند .

رسول اکرم (ص)می فرمایند :

« فرزند در هفت سال اول عمر خود فرمانروا ، در هفت سال دوم بنده و فرمانبر ، در هفت سال سوم وزیر خانواده است »

پدر و مادر باید نوجوان خود را به منزله وزیر خانه خود بدانند و با او در امور خانواده مشورت کنند و استقلال و شخصیت به او بدهند و در استقلال یافتن به او کمک کنند .

پدر و مادر هیچگاه نباید فرزندان نوجوان خود را تحقیر کنند و با تندی و خشونت با او رفتار کنند .

نوجوان در دوران بلوغ خود بیشتر از همه عمر به توجه و پذیرش نیاز دارد ، حق رأی دادن به نوجوان به او شخصیت و استقلال می دهد ، ولی استقلال دادن به جوان و تکریم شخصیت او به معنی آزاد گذاشتن او در تمام اعمالش نیست ، زیرا بعضی از نوجوانان چون تجربه کافی ندارند ممکن است در معرض خطر قرار گیرند ، بنابراین پدر و مادر در حالی که به نوجوان خود استقلال و شخصیت می دهند نباید بدون چون و چرا تسلیم خواسته های او شوند بلکه باید او را در جهات مختلف راهنمایی کنند تا فرزند نوجوان آنها خود درک کند که والدینش صلاح او را می خواهند و از او حمایت می کنند .

نوجوان ممکن است با اندک چیزی متأثر شود ، یک کلمه ، یک کنایه می تواند او را به طور عمیق متأثر کند .

رسول اکرم (ص) به حضرت علی (ع) می فرمایند :

« از رحمت الهی بی نصیب می شوند ، پدر و مادری که بر اثر بدی رفتار و گفتار خود باعث انحراف فرزند خویش شوند به گونه ای که آن فرزند از چشم پدر و مادر بیفتد . »

تحلیل کارشناسان :

جوانان هیجان طلب و نوجو هستند و اگر در جامعه خودشان الگوی مناسبی پیدا نکنند یا جامعه روی این مسأله کار نکرده باشد ، قاعدتاً به سمت معیارهایی که رسانه های بیگانه تبلیغ می کنند گرایش می یابند . بع عنوان مثال به ورزش و تفریخ دختران اشاره می کنیم . ورزش برای بانوان جامعه ما به مکان های خاص محدود می شود اما یک دختر نوجوان دوست دارد در پارک تنیس بازی کند و یا دوچرخه سواری کند و شور و نشاط جوانی را تخلیه کند و همین محدودیتها باعث شده که برخی از دختران با تیپ پسرانه مفری پیدا کنند و در مدت کوتاهی به خواسته هایشان برسند ، غافل از این که ممکن است در این مسیر به دام خلافکاران بیافتند در نهایت به هزاران آلودگی دچار شوند .

نابسامانی خانواده ها را هم باید به عنوان یکی از علل مبدل پوشی دختران عنوان کرد . چون بچه ها در شرایط بی سرپرستی و یا کمبود عواطف خانوادگی گرفتار احساس پوچی می شوند و در این حالت ممکن است دست به هر کاری بزنند عده ای از این دختران هم می گویند که خانواده هایشان فرهنگ پسر خواهی دارند و به همین علت به سرگشتگی رسیده اند .

به دختران نوجوانی بر می خوریم که به خاطر سختگیری های بیش از حد خانواده ها اقدام به فرار و مبدل پوشی کرده اند از نظر روانشناسی این موضوع که چطور ممکن است یک دختر خودش را پسر تلقی کند قابل توجه است در بسیاری از مواردی که با آن برخورد می کنیم پی می بریم که بین بچه ها و والدین آنها رابطه صمیمی وجود ندارد . جالب اینجا است که این پدر و مادرها تصور می کنند که همه چیز را برای بچه ها مهیا کرده اند اما وقتی هنگام مشاوره راهکارهایی به آنها پیشنهاد می شود می پذیرند که نیازهای نوجوانان و جوانان فقط ابزارهای مادی نیست .

این امر نشان دهنده لزوم آموزش خانواده ها است .

خانم زهر ترابی (روانشناس) می گوید : (1)

عامل عمده تیپ پسرانه زدن دخترانی که من با آنها در ارتباط بوده ام ، فراز از منزل بوده است . دخترانی که چه با نقشه قبلی و چه با یک تصمیم آنی از خانه فرار می کنند. وقتی وارد اجتماع می شوند به خاطر احساس بی امنیتی به شکل و قیافه پسرانه در می آیند اگر هم علت این کار را از آنها بپرسند ، می گویند این کار را کردیم که امنیت داشته باشیم در حقیقت یک دختر نمی تواند شب ها در پارک یا توی کارتون بخوابد و احساس امنیت کند .

عده دیگر از این دختران عنوان می کنند که از قید و بند خانه و اجتماع خسته اند و از این طریق احساس آزادی بیشری می کنند آنها ادعا می کنند که در جامعه ما بد برخورد می شود و چون اکثراً با دوستان ناباب معاشرت دارند ترجیح می دهند شکل و شمایل پسرانه داشته باشند تا کسی مزاحم آنها نشود .

اما در مورد دختران فراری این مسئله فرق می کند . این دختران اغلب نوجوانان شهرستانی هستند و وقتی وارد شهرهای بزرگ می شوند احساس ناامنی و بی پناهی می کنند و اتفاقاً در ترمینال ها افرادی سودجو در کمین آنها هستند و در نهایت این دختران را به جاهایی که خودشان (مکان) نام دارند می برند و سر از ناکجا آباد در می آوردند .

یک فراری برای اینکه زندگیش بگذرد ، مجبور می شود تن به هر کاری بدهد و از طرف دیگر چون از بازخواست والدین می ترسد روی بازگشت به خانه را هم ندارد .

از طرف دیگر چنین دخترانی به دلیل فراری بودن می ترسند گرفتار قانون شوند لذا اقدام به مبدل پوشی می کنند و به صدها عمل خلاف دیگر دست می زنند .

درد دل کردن ، گر چه نوعی خرد و فرزانگی عامیانه به شمار می رود ، ولی ارزش بسیار زیادی دارد و سبک کردن قلب رنج دیده داروی بسیار مفیدی است .

وقتی نوجوان راجع به افکاری که آزارش می دهد حرف بزند آرامش پیدا می کند و این کار فواید طبی سومندی در بر دارد .

گاهی ممکن است ، احساس یأس و درماندگی در نوجوان مخفی باشد . در این صورت ظاهراً به نظر می رسد که شخص پر از امید و آرزوست و برای بهتر شدن زندگی اش نقشه می کشد ، تلاش می کند و دائماً در جنب و جوش است . اما باید دانست که محرک این تلاشها ، امید . یا فعال بودن نیروهای حیاتی و سازنده‌ی وجود او نیست . بلکه چنین تلاشهایی برای فراز از ناراحتی ها و رنج های درونی است .

فرار از منزل طبق آمار به دست آمده بیشتر در مورد دختران نوجوان صدق می کند زیرا اینان دارای روحیه حساس تر و لطمه پذیر تری هستند و دختران نوجوان نسبت به پسران مقاومت کمتری در برابرمشکلات خانوادگی و … دارند .

اهمیت خانواده :

شناخت نیازها و استعدادهای فرزندان بعهده والدین بوده و هر گونه وظیفه غیر اصولی و فاقد شناخت تربیتی ، مسیر انحرافی را بدنبال دارد . شخصیت ضد اجتماعی در هر فرد معلول خانواده ایست در هم شکسته و روابط تیره خانواده می باشد .

اهمیت خانواده بعنوان یک نهاد اجتماعی مساله ای غیر قابل تردید است تاثیر خانواده در کانون و جنبه های سازندگی ، فرهنگی ، اجتماعی و اخلاقی بسیار مهم بوده و یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی خانواده است و اولین محیطی که کودک به تدریج از روشهای اجتماعی بهره مند می شود و استعدادهای آنان به مرحله بلوغ و ظهور می رسد و پرورش و شکوفایی می شود .

خانواده وسیله تامین ارزش محبت میان زن و مرد و فرزندان است که به طریق اجتماعی پسند با یکدیگر همکاری پیدا می کنند بعلاوه سبب ایجاد روحیات و حالات خاص در کودکان می گردد . خانواده از هر نوع و صورتی که باشد دارای تعهداتی و وظایفی در قبال خود ، آفریدگار خویش ، کودکان و نوجوانان و اجتماع می باشد و شکی نیست که آنان در برابر انجام این تعهدات مسئولیت دارند ، خانواده محل امن و جای دلگرمی ، فضای تبادل و تفاهم و محیط صفا و صمیمیت است .

خانواده مهمترین پناهگاه برای جوانان و فرزندان است .

اساس خانواده از نظر اسلام بر مبنای دوستی و مرحمت است . شخصیت کودکان در کانون خانواده پی ریزی می شود و از خانواده وارد اجتماع می شوند .

تاثیر خانواده :

نخستین وظیفه هر خانواده که شناخت نیازها و استعدادهای فرزندان است که باید در این راستا الگوی بسیاری از کودکان و نوجوانان و حتی جوانان را والدین تشکیل دهند رفتار والدین بطور مستقل ، اگر خود را به روحیه و طرز فکر و شخصیت این فرزندان بجا خواهد گذاشت .

سالم یا فاسد بار آمدن نوجوانان و جوانان به چگونگی تربیت آنها در خانواده و محیط اجتماعی بستگی دارد روان شناسان معتقدند که زیر بنای خانواده بایستی متکی بر دو اصل ، ارضاء و رفع حوائج و نیازهای اساسی جسمی و روانی و سازگار نمودن اطفال به زندگی عادی اجتماعی بوده باشد . خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد و در او سازندگی یا ویرانگری را ایجاد می کند . بر اساس روش تربیتی خانواده و والدین است که فرد در آینده عهده دار نقشی در جامعه می شود .

دوره نوجوانی و جوانی یکی از بحرانی ترین دوران زندگی فرد است . نوجوان از مرز کودکی گذشته و وارد مرحله نوینی شده است ورود به دوره نوجوانی ، فرد را با مشکلات فراوانی دست به گریبان می سازد و این مرحله در کانون خانواده شکل می گیرد و رفع این مشکلات مستلزم محیط خانواده و عامل تربیتی بوده ، در وضع روحی که نوجوان تازه وارد دارد و در شرایطی که در آن زندگی می کند و روابطی که در خانواده حکم فرما است . امکان انحراف و انحطاط و کشانده شدن نوجوان به دسته های بزهکار و منحرف زیاد است . وقتی نوجوانان هیچ گونه تکیه گاهی برای خود نداشته باشد و نتواند رابطه صحیحی در خانواده برقرار سازد و روش درست زندگی را فرا گیرد و روش نادرست تربیتی را از والدین خود فراگیرد احتمال سقوط او در انواع رفتارهای نابهنجار می رود .

اشکالاتی که در روابط خانوادگی نوجوانان بزهکار وجود دارد می توان به این صورت طبقه بندی کرد :

1- نداشتن سرپرست و جدا بودن پدر و مادر از یکدیگر .

2- ناهنجاریهای خانوادگی و وجود اختلاف بین پدر و مادر .

3- عدم توجه به تربیت فرزندان و فقدان راهنمایی لازم بر آنان .

4- سخت گیری پدر و مادر و بد رفتاری آنان به فرزندان خود .

5- ظلم و ستم ناپدری یا نامادری .

رای تقویت نهاد خانواده ، در زمینه آگاهی دادن به نسل های جوان اداره بهزیستی می تواند مؤثر عمل کند ، در زمینه مسائل اقتصادی هم سازمانهای مختلفی هستند که می توانند تأثیر گذار باشند . سازمان ملی جوانان و رسانه های ارتباط جمعی نقش بسیار مهمی دارند . درصد بسیار بالایی از برنامه های رادیویی و تلویزیونی حول محور خانواده است ولی باید سنجید که این برنامه ها تا چه میزان توانسته اند مهارت های عملی را به خانواده ها بیاموزند . پس نقش صدا و سیما سازمان ملی جوانان و سازمانهایی که به نوعی درگیر اقتصاد خانواده ها هستند بسیار مهم است .


دانلود فرار دختران

فرار به فرانسه Evasion و به انگلیسی Runaway گفته می شود، عبارت است از شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و شرایط نامطلوب و یافتن اوقات فراغت بیشتر، این فرار گاهی به این علت است که شرایط سخت زندگی اجازه اطلاق موجود انسانی را به کسی نمی دهد و براساس طبقه بندی DSMIII، فرار جز اختلالات رفتاری شدید محسوب می شود نه به دلیل ماهیت آن، بلکه به دلیل فراهم آو
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 118 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 95
فرار دختران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

تعریف فرار

فرار به فرانسه Evasion و به انگلیسی Runaway گفته می شود، عبارت است از شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و شرایط نامطلوب و یافتن اوقات فراغت بیشتر، این فرار گاهی به این علت است که شرایط سخت زندگی اجازه اطلاق موجود انسانی را به کسی نمی دهد و براساس طبقه بندی DSMIII، فرار جز اختلالات رفتاری شدید محسوب می شود نه به دلیل ماهیت آن، بلکه به دلیل فراهم آوردن مسائل و مشکلات فراوانی که برای فرد و اجتماع به دنبال دارد، قابل توجه می گردد (فرجاد، 1370). لوئلاکول اظهار می دارد که: میل به رهایی از قید و بند خانواده که نوجوان در طلب آن است، ممکن است به فرار از قیود سرپرستی و نظارت پدر و مادر منجر گردید. ژاک پورساک فرار را مکانیسمی در جهت یافتن محل اثبات وجود می داند که در خانه چنین فرصتی را نیافته است. (سعیدی به نقل از رضوی، 1365). پاره ای از افراد در مواجهه با موقعیت های ناراحت کننده و شکست زا آسانترین راه را که عقب نشینی یا فرار است انتخاب می کنند (نوابی نژاد، 1371).

فرار بخشی از رفتارهای ناسازگارانه است که کودکان ونوجوانان مرتکب می شوند و فرد به دلایلی از مدرسه یا محیط زندگی طبیعی خود فرار می‌کند. چنین رفتارهایی مقدمه اقدام به رفتارهای بزهکارانه بعدی محسوب می شود. کودکان فراری گروهی از کودکان هستند که به دلیل سوء استفاده بدنی و روانی پدر و یا نامادری از خانه فرار می کنند. و فرار آنان غالباً در پی طلاق، مرگ و ازدواج یکی از والدین است. این کودکان ارتباط خود را به طور کامل با خانواده خویش قطع می کنند.

(عوامل موثر در فرار):

عوامل ذیل ممکن است در اقدام به فرار کودکان و نوجوانان دخیل باشد:

1-وجود شرایط تنبیه و اذیت و آزار والدین یا افرادی که مسئولیت نگهداری آنها را به عهده دارند د راین وضعیت فرد قادر به عمل شرایط مذکور نبوده در نتیجه تنها راه نجات خود را در فرار جستجو می‌کند.

2-فرار به خاطر انتقام گرفتن از یک فرد یا خانواده.

3- تحقیقات نشان داده است که بسیاری از کودکان و نوجوانان که اقدام به فرار می کنند کسانی هستند که خانواده های آنها از هم گسیخته است و به علاوه وجود خواهران یا برادران بزهکار نیز موجب فرار کودکان کوچکتر می گردد.

4- فرار از مدرسه و خانه ممکن است ناشی از ترس بیش از حد مدرسه باشد و این موضوع زمانی تشدید می شود که فضای مدرسه بیش از حد نامساعد و ناراحت کننده باشد.

5- غیبتها و تاخیرهای مکرر در مدرسه، مردود شدن و همچنین وجود برنامه های تحصیلی نامناسب موجبات فرار دانش آموزان را فراهم می‌کند.

6-عدم آگاهی از مهارت های زندگی مثل مهارت حل مسئله.

7- تعلق داشتن به خانواده کم درآمد و فقیر.

8- تعلق داشتن به خانواده های پر اولاد و عدم دریافت کمبود توجه به اندازه کافی.

9- وجود تبعیض در محیط زندگی.

10- پایین بودن سطح فرهنگ خانواده.

11- گریز از آداب و فرهنگ عامه مردم.

12- ترس، خجالت و عدم اعتماد بنفس.

13- عقب ماندگیهای ذهنی و مشکلات جسمی.

اقسام فرار:

فرار اقسام مختلفی دارد. از جمله فرار صرعی، فرار هیستریک، فرار فراموشی و فرار معمولی. در فرار صرعی بیمار ممکن است دست به جنایت یا قتل بزند و بعداً تمام آنها را فراموش کند، اما در فرار عادی فرد کاملاً بر فعالیت های خود چه قبل و چه بعد از فرار آگاهی دارد (بیرجندی، 1346).

میل به فرار زیر بار فشارهای خانوادگی و اجتماعی و پناه بردن به محیطی که نیازها و تمنیات نوجوانان در آن بهتر صورت پذیرد و مورد توجه قرار گیرد، همیشه در فکر وجود دارد در این دوره تمایل به عضویت در گروه های اجتماعی به اوج خودی می رسد (زاندوشستروم[1]، ترجمه شاپوریان، 1356).

براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، سالانه بیش از یک میلیون نوجوان از خانه فرار می کنند که 74% آنهادختر و 26% پسر هستند و این رقم در طول 4 سال گذشته افزایش قابل توجهی دارد، در جامعه ما نیز فرار کودکان و نوجوانان یکی از معضلات اجتماعی مهم است و از آسیب های جدی به خانواده و جامعه می باشد. ترک منزل بدون اطلاع والدین، حتی اگر با هیچ جرم دیگری از قبیل سرقت، روابط پنهانی با جنس مخالف و … همراه نباشد نوعی جرم محسوب می شود. در همین فرارهای اولیه است که فرد به خاطر رفع نیازهای اولیه خود و با گذراندن وقت به اعمال ناهنجار دیگر از قبیل دزدی و ولگردی رو می آورد. از همه مهمتر محیط و شرایط کوچه و خیابان است. افراد همانند، یکدیگر را پیدا می کنند و به تشکیل گروه و باندهای اولیه بزهکاری مبادرت می ورزند. در صورتی که این قبیل افراد به موقع شناسایی نشوند و به زندگی طبیعی باز نگردند منجر به تشکیل باندهای مخرب و بزهکار می گردد.

هرگاه فرایند رشد و تکامل فرد را از کودکی مورد بررسی قرار دهیم نحوه پیدایش رفتار بهنجار و نابهنجار تا حدودی قابل شناخت است.

نظریه های مختلف شناخت رفتار

نظریه یادگیری:

به نظر واتسون[2] (1963) رشد فرایندی پیوسته است و تا پایان عمر ادامه دارد. رفتارهای نابهنجار مانند سایر رفتارها به کودک می رسد و یادگیری اساس رفتار است و در این زمینه تجربیات پاولوف، ثوراندیک و مطالعات آلبرت باندورا[3] (1997) در مورد یادگیری پرخاشگری از والدین تاکیدی بر نظریه یادگیری- اجتماعی است.از نظر روان شناسی یادگیری نگرش ها به شیوه های مختلفی ایجاد می شود. نگرش ممکن است بر اساس فرایند شرطی شدن آموخته شود، بسیاری از کودکان در فرایند یادگیری شرطی، نسبت به برخی از امور پیش از آن که معنا و مفهوم آن را درک کنند، نگرش مثبت یا منفی پیدا می کنند. علاوه بر فرایند شرطی شدن از طریق یادگیری اجتماعی و سرمشق گیری نیز، بسیاری از نگرش ها توسط کودکان آموخته می شود. کودکان از راه مشاهده رفتار دیگران، نگرش های آنان را یاد می گیرند. راسنه های گروهی مانند نشریات صدا و سیما نیز در شکل گیری نگرش مثبت و یا منفی در کودکان نقش اساسی دارد. شریفی (1371) درباره شکل گیری نگرش ها در کودکان و نوجوانان می نویسد: هیچ کودکی متدین و معتقد به اصول اخلاقی، آزاد اندیش، متعصب، بزهکار، ریاکار و … متولد نمی شود. کودک نگرش ها را در طول زمان و در مراحل رشد و تربیت یاد می گیرد.

فرار از نظر روانکاوی:

روانکاوان عقیده دارند فرار نشانه پناه بردن به چیز دیگر است، کودک در حقیقت به دنبال مهر و محبت می رود. به عبارت دیگر فرار، گریزی از کشمکش ها و عوامل هیجان آور است (میلانی فر 1374).

نظریه روانی تربیتی:

این نظریه به بررسی مشکلات کودکان در محدوده ای که از آن تخطی دارند می پردازد. نظریه بیولوژیکی- فیزیولوژیکی:

طرفداران این نظریه معتقدند عقل سالم در بدن سالم است. و اختلالات رفتاری نشانگر عدم توازن در عوامل بیوشیمیایی و بیولوژیکی بدن است و عقیده دارند ویژگی های رفتاری والدین در کودک مشاهده می شود.

فرار از نظر روانشناختی:

فرار ممکن است با آگاهی، تصمیم و نقشه قبلی و یا بدون آگاهی و هوشیاری کامل انجام گیرد، حالت اخیر معمولا بعد از ضربه های مغزی و در مبتلایان به اسکنیروفرنی، واکنش هیستری و مخصوصاً بیماران صرعی دیده می شود، فرار از کانون خانوادگی، تعابیر گوناگونی دارد، یک تعبیر، شکست در همانندی با الگوی رفتار والدین است، تعبیر دیگر. ارضا تمایل شدید به استقلال طلبی، زیرا که است که نوجوانان مداخله و امر و نهی والدین و وابستگی خود را نسبت به آنان تحمل نمی کنند.

عدم ارضای عاطفی نوجوان در میان اعضای خانواده و عدم تحمل تبعیضات عاطفی و عدم تحمل بدبختی و بینوایی خانواده نیز منجر به فرار کودک از کانون خانواده می گردد، در میان اعضای همسالان خود دو مورد تاثیر آنان قرار گرفتن و احساس نیرومندی و امنیت نمودن، رضایت خاطر کودک فراری را فراهم می سازد، کودکان در باند، دلیر و گستاخ می شوند و در برابر اجتماع صف بندی می کنند. رقابت و هم چشمی در آنان نیرو می گیرد. احساس تعلق به باند، احساس محرومیت و احساس اضطراب و قیود اخلاقی و عنایت به مسائل، جوانی را در آنان از بین می برد (کی نیا 1374).

فرار از نظر جرم شناسی:

فرار بیشتر در سنین قبل از بلوغ به صورت فردی، دو نفری و یا دسته جمعی صورت می گیرد، برای اینکار، چند نفر تحت رهبری فردی که گروه را اداره می‌کند با جمع آوری پول و غذا و مقداری اثاثیه، ضمن فرار به فعالیت هایی دست می زنند که اغلب ضد اجتماعی و بزهکارانه است، این حالت بیشتر در افراد تلقین پذیر و مبتلا به اختلالات شخصیتی دیده می شود. به عقیده (اکرسون) بین فرار از مدرسه یا خانه و دزدی و شرکت در دزدی های دسته جمعی، کشیدن سیگار، قمار کردن و استعمال مواد مخدر در پسران رابطه مستقیمی وجود دارد و اغلب همزمان روی می دهد. در مورد دختران ماندن در خیابان ها به مدت طولانی، تمایل به جنس مخالف، کشیدن سیگار و استعمال مواد مخدر با فرار از مدرسه ارتباط دارد (میلانی فر، 1374).

وضعیت فرهنگی خانواده:

به نظر می رسد که

ناهنجاری های اجتماعی و مسائلی چون ارتکاب جرم و جنایت، بزهکاری نوجوانان و جوانان، کجروی های اجتماعی، فرار، خودکشی و اعتیاد، همگی ناشی از شرایط نامطلوب اقتصادی و اجتماعی و محیط نامساعد پرورشی می باشد.

افزایش جمعیت و توسعه شهر نشینی و رشد نابجای شهرک های حاشیه ای و توزیع ناعادلانه درآمد، عامل دیگری را برای پیدایش ناهنجاری های اجتماعی است.

عدم کنترل تولد و تناسل، و افزایش جمعیت در یک منطقه محدود علاوه بر ایجاد مسائل اجتماعی، به مهاجرت عده از ای مردم آن منطقه منجر می شود و افراد مهاجر وقتی به جامعه جدیدی قدم می گذارند، علاوه بر اینکه خود با مسائل و مشکلاتی مواجه می شوند، برای آن جامعه نیز مشکلاتی ایجاد می کنند.

با پیشرفت تکنولوژی گرچه انسان با شرایط نوین زندگی انطباق حاصل کرده و پیشرفت های علمی و تکنیکی را پذیرفته و به کار می گمارد، ولی هنوز نتوانسته است ساخت اجتماعی، عقاید سیاسی، اقتصادی و نهادهای آنها را با انگاره‌های جدید فرهنگ مادی سازگار نماید، در حقیقت انسان می کوشد دنیای تازه و ماشینی را با عقاید و افکار مربوط به دوران درشکه و حتی عصر حجر اداره نماید. این دگرگونی و تحول در عقاید و افکار اجتماعی به «پس افتادگی فرهنگی» می انجامد و باعث پیدایش مسائل و مشکلات اجتماعی متعدد می گردد (فرجاد 1375).

با عدم برنامه ریزی صحیح اجتماعی مشکلات ناشی از پس افتادنی فرهنگی روز به روز بیشتر می شود و در این میان نوجوانان و جوانان تعارض بیشتری احساس می کنند و آسیب بیشتری نیز به طوری که ممکن است فضای خانواده ومدرسه را برای خود دلچسب احساس نکنند و خواستار رها شدگی باشند، بطوریکه رفتارهایی مثل اقدام به فرار از خانه ومدرسه از خود نشان بدهند.

در هر جامعه فقر را می توان از روی مشخصات و علامات متعددی چون درآمد کم، تعلیم و تربیت ناقص، درصد افراد غیر ماهر در نیروی کار، زندگی در خانه های نامناسب و در صد بچه های متعلق به خانواده های از هم گسیخته را می توان ملاک شناخت فقر دانست (فرجاد، 1375).

کودکی که خود را بعد از تولد و رشد اولیه در وضع اقتصادی و اجتماعی نامطلوبی می یابد و از نظر عاطفی نیز وضعیت مناسبی ندارد، از آغاز پرورش با محرومیت های مختلفی روبرو می گردد. این محرومیت ها ممکن است عامل مساعدی برای گرایش به انحرافات اجتماعی و ناسازگاری های رفتاری او در دوران بلوغ باشد. اغلب جوانانی که در دوران بلوغ و جوانی مرتکب جرایمی می شوند وقتی به گذشته آن ها توجه کنیم، می بینیم که از شرایط مساعد اقتصادی و اجتماعی برخوردار نبوده اند، در حالی که به نظر می رسد کودکانی که در خانواده های مرفه و آگاه پرورش می یابند در بزرگسالی کمتر در معرض ارتکاب بزه کاری و جرایم قرار دارند.

در خانواده های فقیر به دلیل تعداد زیاد اولاد و درآمد ناچیز، امکان ارضا نیاز های فیزیولوژیک و رعایت بهداشت در سطح اولیه بسیار ضعیف است و معمولا والدین خانواده‌های ضعیف نسبت به مسائل پرورشی آگاهی ندارند و قادر نیستند رابطه حسنه با کودذکان و نوجوانان خود برقرار کنند و تعاملات مناسبی در خانواده صورت نمی گیرد. قابل ذکر است که این کودکان و نوجوانان از ابتدای رشد اجتماعی به علت فقر فرهنگی و اقتصادی با افراد نامتعادل ارتباط برقرار می کنند.

مشکل عمده نوجوانان فقدان امنیت همه جانبه است آنان از نظر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی احساس امنیت نمی کنند. نیازهای جوانان از یک سو و شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی و تعارضات اقتصادی در سطح جامعه باعث می شود که آنان به شدت احساس ناامنی کنند. اکثراً نوجوانان و جوانان به آینده شغلی و تحصیلی خود امیدوار نیستند و اطمینان ندارند.

اغلب تاثیری که مقدار درآمد فرد روی رفتارش می گذارد به مراتب کمتر از اثری است که روش های کسب پول بر جای می گذارد و این حقیقتی انکار ناپذیر است که گاهی نوجوانان و جوانان فقیر به دنبال تامین پول بیشتر و رفع مشکلات اقتصادی، جذب باندها و گروه هایی می شوند که به آنان وعده ثروتمند شدن را می دهند و نوجوانان به علت عدم بلوغ فکری اغفال می شود و اکثراً از خانواده‌ خود می برند زیرا جذابیت این گروه ها بیشتر از خانواده های فقیر آنهاست.

تاثیر فقر اقتصادی در سلامت جسمانی، کیفیت فرهنگی زندگی خانوادگی و فرصت‌های تحصیلی و شغلی و تعاملات اجتماعی بسیار حائز اهمیت می باشد.

بسیاری از محققین عقیده دارند که با کاهش میزان درآمد، جرائم جوانان ناسازگاری‌های خانوادگی، خودکشی و انواع بزهکاری شیوع پیدا می‌کند.

روابط عاطفی در خانواده

وقتی محیط خانواده کانون و محیط مناسبی برای زندگی نباشد، فرد سعی می‌کند اغلب اوقات خود را در خارج از خانواده بگذارند و این وضعیت، او را با گروه هایی که در کمین و اغفال فرد خانه گریز هستند، روبرو می سازد. بخصوص نوجوان در دوره بحران بلوغ نیاز روزافزونی به عشق و محبت والدین و تایید دوستان خود دارند. در این دوره فرزندان می خواهند از همه کسانی که به نحوی با آنها ارتباط دارند محبت و تایید دریافت دارند.

سازش پذیری مثبت در کودکان و نوجوانان بستگی به کنترل والدین دارند. زیرا وقتی بچه ها تحت مقررات معین و موثری هستند، خودشان هم احساس امنیت و حمایت بیشتری می کنند، بچه ها نیاز به قوانین و مقررات واقع بینانه و لازم الاجرا دارند و دوست دارند، پدر و مادر خودشان را در قبال آنها مسئول بدانند. اغلب پدران و مادران در زمینه کنترل فرزندان خود یکی از روش های زیر را به کار می برند (تایبر[4]1983).

1-خانواده هایی با روش مستبدانه: متداول ترین و غیر موثرترین نحوه تربیت، روش مستبدانه است. بچه هایی که در این خانواده ها بزرگ می شوند معمولا از نظر رشد قوای ذهنی و آزمایش های هوش (کلامی) ضعیف تر از بچه های دیگر هستند. از ترس، اطاعت می کنند، در کودکی با ترس و عدم امنیت روبرو هستند و به تدریج که بزرگ می شوند، پرخاشگر و خشن و جسور می شوند، آنها هرگز از والدین مستبد خود توضیح و یا دلیلی برای مقررات نمی شنوند. روش مستبدانه، روشی توأم با خشونت و غیر قابل سازش است.

2-خانواده هایی با روش آسان گیر: خانواده های آسان گیر، در مقایسه با والدین مستبد، محبت بیشتری ابراز می دارند، ولی نمی توانند قاطعیت از خود نشان داده و کنترل اصولی روی فرزند خود اعمال نمایند.

بچه های والدین آسان گیر هیچ وقت مقررات و محدودیت های مشخصی را وضع نمی کنند. و اگر هم مقرراتی را عنوان کنند، به هیچ وجه برای اجرای آن پیگیری لازم را به عمل نمی آورند، لذا فرزندان به راحتی متوجه می شوند که لزومی ندارد به مقررات والدین خود توجهی نشان دهند. این کودکان و نوجوانان معمولا پرتوقع، متکی و نابالغ ونامطمئن هستند. زیرا از ابتدا والدین از آنها انتظار رفتار مسئولانه و عاقلانه نداشته اند.

3-والدین با روش مقتدرانه: در این روش، محدودیت ها و کنترل شدید با منطق، استدلال پذیری و گرمی و محبت از جانب پدر و مادر آمیخته است. والدین مقتدر قویا معتقد به رعایت نظم و انضباط هستند، اما برخلاف پدر و مادر مستبد، آن را با ابراز مهر و عطوفت و موافقت شفاهی توام می‌کنند، پدر و مادر مقتدر از بچه انتظار دارند از آنها اطاعت کند. لیکن همزمان با وی دوست هستند، وقت بیشتری با او می‌گذرانند، با او مهربان هستند و با تهدید وی را مجبور به انجام کار نمی کنند. اگر چه پدر و مادر مقتدر در کار خود جدی هستند، با وجود این بچه ها را به همکاری و تشریک مساعی در کارها دعوت می کنند در این خانواده ها، بچه اجازه دارد اگر در مسئله ای پیشنهاد بهتری به نظرش می رسد یا راه حلی دارد که موافق رای اوست و در عین حال والدین را هم راضی نگاه می دارد ارائه دهد. پدر و مادر مقتدر با فرزند خود به گفتگو نشسته و برای او توضیح می دهند که چه رفتار مشخصی از نظر آنها شایسته و یا ناشایست و غیر اصولی است. پدر و مادر مستبد هم همیشه محدودیت های مشخص و لازم الاجرایی را برای کودک وضع می کنند، والدین مقتدر همیشه به حرفی که می زنند معتقد بوده و به مقرراتی که گذشته‌اند عمل می کنند. محققین به این نتیجه رسیده اند، بچه هایی که نزد والدین مقتدر بزرگ می شوند افرادی مستقل، متکی به خویش و در معاشرت موفق هستند. این فرزندان با روحیه ای شاد و سالم بار می آیند.

چگونگی ارتباط و بهداشت روانی نوجوانان:

ارتباط سالم و صحیح در خانواده ارتباطی است که طرفین در مبادله اطلاعات و احساسات در فضایی مناسب مشارکت کنند، و هرگاه این ارتباط، هماهنگ صورت گیرد باعث تکریم شخصیت، عزت نفس و احترام متقابل برای طرفین ارتباط می باشد.

ارتباط از طریق کلامی و غیر کلامی بسیار حائز اهمیت می باشد، فضای برخورد، وضعیت ظاهری، حرکات و رفتار و نگاه ها و حالت های چهره و سپس لحن و آهنگ کلام در ارتباطات متقابل تاثیر مطلوب و یا نامطلوب دارد.

امروزه در جوامع صنعتی ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر کاهش پیدا کرده است و معمولا روابط عاطفی جای خود را به ارتباط فیزیکی و ارتباطِ کاری داده است. والدین به علت مشغله های متنوع زندگی و درگیری های اقتصادی حوصله شنیدن سخنان طرف مقابل و یا حتی فرزندان خود را ندارند. و به همین دلیل عدم پذیرش سخنان یکدیگر منجر به سردی روابط می شود و در نهایت موجب سردی کانون خانواده می شود، گاهی نیز این تعارض ها موجب درگیری های لفظی شدید می‌گردد و همین پرخاشگری موجب اختلالات شدید روانی در خانواده می شود. این مشکل به سایر اعضای خانواده به ویژه فرزندان منتقل می شود و تاثیر نامطلوبی در شبکه ارتباطی خانواده می گذارد. در این قبیل خانواده ها نارضایتی ها، برخوردهای نامناسب و ارتباط های ناسالم موجب بروز اضطراب و افسردگی و بیزاری در بین افراد خانواده می شود. در این میان نوجوانان و فرزندان این خانواده ها از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند و معمولا شکست خود را در کارها به دیگران استناد می دهند برعکس در خانواده هایی که دامنه ارتباطات متقابل والدین وسیع و صمیمانه باشد، مبادله اطلاعات و احساسات موجب صمیمیت بیشتر اعضای خانواده و ایجاد زمینه رشد اخلاقی و موفقیت تحصیلی فرزندان می گردد.

اگر در مدرسه، ارتباط معلمان با شاگردان به خوبی و مهربانی انجام می شد هرگز هیچ شاگردی از مدرسه فرار نمی کرد و به قول شاعر همه شاگردان جمعه ها نیز به مکتب می رفتند، اگر پدران و مادران به مهر و محبت با فرزندان خود ارتباط برقرار می کردند، هرگز دختر یا پسری از خانه فرار نمی کرد و در منجلاب فساد و تباهی غوطه ور نمی شد (رشیدپور، 1375).

بالبی[5] (1954) طی ارائه گزارشی به سازمان جهانی بهداشت، کودکانی را که از مراقبت والدین برخوردار نبودند، مورد بررسی قرار داد. او تاکید داشت که، کیفیت مراقبت والدین از یک کودک. در سالهای اول زندگی، برای سلامت ذهنی اش در آینده، از اهمیت حیاتی برخوردار است. آنچه برای سلامت روانی و سازگاری کودکان و نوجوانان لازم است این است که فرزندان بایستی رابطه گرم و صیمانه ای با والدین بخصوص با مادر داشته باشند و اینگونه مناسبات عمیق و پیچیده و متقابل میان کودک و مادر در سالهای اولیه زندگی، نقش مهمی در ریشه شخصیت کودک دارد، در پژوهشی که در سال 62 روی بزهکاران در کانون اصلاح و تربیت انجام داده اند، روشن کرده اند که 39 درصد از چنین افرادی، متعلق به خانواده های از هم گسسته یا معتاد هستند. به طور کلی در خانواده های از هم گسیخته، یعنی خانواده هایی که در آنها پدر و مادر جدا از هم زندگی می کنند و یا در خانوادهایی که به گونه ای دچار مشکل هستند، مثلا با این که پدر و مادر با هم زندگی می کنند، اما از یکدیگر تنفر دارند و رابطه بین آنان حسنه نیست، بچه ها الگوی مناسبی در اختیار ندارند و رشد آنها همراه با تنبیه و تهدید و تحقیر و ترس است، این کودکان مردم گریز هستند و امنیت را در آوارگی می جویند. در حالی که خانواده مطلوب خانواده ای است که کودکان و نوجوانان خود را به دور از تعارض های روانی و عاطفی تربیت کند و آنان را با آرامش روانی و به دور از احساس دوگانگی تحویل مدرسه و به طور کلی جامعه بدهند. فقط خانواده های متعادل می‌توانند نقش خود را در این زمینه به خوبی ایفا کنند. خانواده‌ی متعادل خانواده ای است که افراد آن روابط صمیمانه ای با یکدیگر داشته باشند.

خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی است که بیشترین تاثیر را بر رشد افراد دارد و در کنار نقش تربیتی به عنوان اولین حامی اجتماعی در شرایط استرس زا برای کودک و نوجوان مطرح می باشد (برگر[6]، 1996)، خانواده اولین پایه گذار شخصیت، ارزش ها و معیارهای فکری برای کودک است که از طریق ارائه الگوها و معیارها و پاداش و تنبیه در رشد شناختی، مفهوم خود، کسب هویت و همانند سازی نقش جنسیتی و همچنین یادگیری مفاهیم اخلاقی نقش عمده ای دارند. واکنش کودک نسبت به محیط خود تحت تاثیر موازین اجتماعی و فرهنگی گروهی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده یک واحد اجتماعی است، ارزش ها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود، از این رو در طول پرورش اجتماعی، کودک، والدین نقش مهمی به عنوان الگو برای فرزندانشان دارند (احدی، محسنی، 1377)، هترینکتون پارک ترجمه طهوریان 1373).

در طی چند سال اخیر شاهد تغییر و تحول در شکل و فرم خانواده و تبدیل خانواده گسترده به خانواده هسته ای که باطبع آن تغییر در کارکرد خانواده را به دنبال خواهد داشت و همچنین شکل گیری نوع دیگری از خانواده یعنی خانواده تک والدی بوده ایم، این شکل خانواده بخصوص زمانی که مادر سرپرست خانواده است با فشارهای روانی و سازگاری بسیاری روبرو هستند. از آن جمله زیادی کار، فشار مالی بسیار و اینکه مادران در خانواده های تک سرپرست غالباً از حمایت اجتماعی و احساسی بی بهره اند و حضور فرزندان، باعث می شود که مادر بیشتر احساس بدبختی و درماندگی، اضطراب و بی کفایتی کند (به نقل از همان منبع).

بنابراین خانواده اولین محیطی است که فرزندان در آن رشد می یابند و وضعیت فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی خانواده بی شک عمده ترین تاثیر را در رشد اجتماعی و سازگاری فرزندان دارد.

در یک پژوهش نشان داده شده است که میزان سازگاری اجتماعی فرزندان مادران فرهنگی بیشتر از فرزندان مادران شاغل غیر فرهنگی و خانه دار است (توکلی، 1376).

به نظر می رسد وضعیت تحصیلی والدین و آگاهی انان نسبت به مسائل پرورشی و شیوه های فرزند پروری نقش عمده ای بر سلامت روانی و اجتماعی فرزندان ایفا می‌کند. خیامی معتقد است که کودکانی که والدین بی سواد دارند در مقایسه با کودکانی که والدین تحصیل کرده دارند، دچار افسردگی بیشتری می شوند.

آنچه در اینجا قابل تامل است وضعیت کودکان و نوجوانانی است که اقدام به فرار از خانه داشته‌اند و یا رغبت به ترک خانه، دارند. خانواده های این کودکان نه تنها نقش تربیتی خویش را به خوبی انجام نمی دهند، بلکه به عنوان یک مکان و مأمن امنی برای کودک و نوجوان سرخورده از اجتماع و مورد ظلم واقع شده نیز محسوب نمی شوند. به عبارتی اینگونه کودکان و نوجوانان، زمانی که مورد آزار و اذیت و سوء استفاده کارفرما و یا همسالان خویش قرار می گیرند، نمی توانند به خانواده به عنوان یک تکیه گاه و حامی رجوع کنند. زیرا نه تنها خانواده از آنها حمایت نمی کند بلکه گاه از جانب خانواده نیز تنبیه می شوند و مورد آزار و اذیت قرار می گیرند.

کودکان و نوجوانانی که رغبت به فرار و ترک منزل دارند، مایلند بیشترِ اوقات خود را در خیابان و با افراد همسال یا بزرگتر از خود بگذارنند که لزوماً همه آنان افرادی درستکار و صادق نخواهند بود، و در نتیجه بعد از مدتی زندگی دور از خانواده‌ ماندن، احتمال انجام خطا و زیرپا گذاردن اصول اخلاقی توسط آنان دور از انتظار نخواهد بود (هترینگتون، پارک ترجمه طهوریان و ….1373).

در نوجوانان 14-11 سال اقدام به فرار، بیشتر، اتفاق می افتد. و معمولاً نوجوانان در این سن با فرار خود می خواهند نارضایتی و عدم تحمل خود را نشان دهند و خواستار استقلال و آزادی هستند. برخی از این کودکان برای اینکه به نوعی، والدین و مربیان خود را تنبیه کنند، فرار می کنند و از این طریق می خواهند امتیاز های مثبتی را در زندگی به دست آورند. گاهی فرار در سنین نوجوانی صورت های دیگری نیز پیدا می‌کند. از آن جمله، پناه بردن به داروهای مخدر یا الکل می باشد.

آسیب شناسان از نظر اهمیت، ولگردی را «ام الجرائم» می دانند، زیرا بسیاری از جرائم حتی هرزگی، دزدی، فحشا، قاچاق بر اثر آن پدید می آید. اینان دردرسرهای بسیاری را برای خانواده و مردم می ‏آفرینند تا حدی که برخی از آنها، به آبروی خانواده بستگی دارد. فرار یک ضایعه تربیتی است و عوارض زیادی دارد، مثل اقدام به دزدی و گدایی برای امرار معاش و بی عفتی و جرائم ناموسی و فحشا. گاهی فرار منجر به افکار انتحاری و خودکشی، افسردگی، انزوا، فراموشی و هیستری می شود و گاهی نیز فرد با اقدام به فرار جذب باندهای ولگردان می شود و دست به اعمال ضد اجتماعی می زنند.

براساس تحقیق پروفسور باتاویا[7] رابطه مستقیمی بین تکرار جرم و ولگردی وجود دارد و 80 درصد از بزهکاران جوانی که مرتکب تکرار جرم شده اند ابتدا از ولگردی شروع کرده اند (قائمی، 1373).

ویژگی‌های شخصیتی نوجوانان

اغلب روانشناسان معتقدند که نوجوانی تمایز برجسته ای با سایر مراحل رشد دارد و این تمایز به دلیل ان است که تغییراتی که در همه ابعاد زندگی نوجوان رخ می دهد به طور همزمان و همه جانبه به صورت استرس هایی به نوجوان وارد می شود، در حالی که نوجوان هنوز دارای شایستگی و آمادگی های لازم برای مقابله نیست. علاوه بر آن ماهیت و شرایط متغیر عصر حاضر، سازگاری را برای نوجوان دشوارتر ساخته است. بنابراین اگر نوجوان نتواند به طور موثر و کارآمد با این تحولات و شرایط دشوار مقابله کند، با مشکلاتی مواجه خواهد شد. این امر به آن دلیل است که روش و شیوه نوجوان در مقابله موثر با این تحولات متعدد، ارتباط قاطعی با سلامت روانی وی دارد. بر همین اساس (راف[8]) و همکاران به نقل از «گستن» علت بسیاری از شکستهای تحصیلی، پرخاشگری، اختلالات رفتاری و عاطفی و انزوای اجتماعی نوجوانان را ناشی از مقابله ناموفق با مسائل و مشکلات روزمره و عدم تعامل مثبت با دیگران می داند (احمدی زاده، 1373). نوجوانان در دوره نوجوانی با انواع استرسورها مانند رویدادهای مهم زندگی (از جمله مرگ یکی از والدین)، استرس مربوط به تغییر موقعیت (از جمله انتقال از یک محله به محله دیگر یا از مدرسه ای به مدرسه دیگر)، استرس مربوط به سازگاری با فرایند بلوغ (از جمله نگرانی های مربوط به تصور بدنی، استقلال و جدایی از خانواده، پذیرش همسالان، مشکلات جنسی)، جر و بحث ها یا جدال روزانه (از جمله تعارض با خانواده و دوستان) و استرسورهای مزمن (مانند احساس تنهایی، فقر، وضعیت مسکن نامرغوب، مدارس نامطلوب) روبرو می شوند. (مک دوناله و کومرسی[9] (1990) به نقل از یونگر[10] و همکاران (1998) نشان داده اند که سطوح بالای استرس با بیماری جسمانی، اختلالات افسردگی مزمن، گرایش به خودکشی، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد مخدر ارتباط دارد. بنابراین با توجه به این مسائل می توان گفت نوجوان در این دوره با مشکلاتی مواجه می شود که لازم است خود را با جهت مقابله با این مشکلات و استرس ها آماده سازد.

نوجوانی دوره ای است که فرد، بیش از هر دوره دیگر درگیر رفتارهای خطر ‎آفرین می شود. آنان در این دوره، این رفتارها را به منظور رشد و پیشرفت و تجربه کردن نقش ها و فعالیت های جدید انجام می دهند. از جمله این رفتارهای خطر‏آفرین که روز به روز در حال گسترش هستند، می توان به خشونت و خودکشی در بین نوجوانان اشاره کرد.

دلایل گوناگونی برای درگیری نوجوانان با رفتارهای خطر آفرین مطرح شده است. برخی از محققان که یک علت عمده، تمایل شدید نوجوانان به جستجوی لذت یا کنجکاوی می دانند، برخی دیگر معتقدند که آنان هنوز به رشد و بلوغ کامل نرسیده اند و در مرحله خود محوری هستند. عده ای هم علل این رفتارها را ترکیبی از عوامل محیطی، فردی و اجتماعی می دانند و یکی از این علل و عواملی که اخیراً مورد توجه بسیاری قرار گرفته است، فرایند تصمیم گیری نوجوانان است. بدین معنا که این نوجوانان مهارت کافی در تصمیم گیری مثبت و سازنده ندارند (فیش هاف[11] و همکاران 1998). با توجه به مطالب فوق می توان گفت که فقدان توانایی های روانی- اجتماعی و به طور کلی مهارت های زندگی از علل مهم مشکلات می باشد، علل بروز مشکلات بهداشت روانی ممکن است در نتیجه استرس های شدید یا طولانی مدت، وقوع رویدادهای آسیب زا در خانه، مدرسه یا جامعه و حتی گاهی بر اثر بلایا و مصائب طبیعی، جنگ و یا مرگ یکی از اعضای خانواده و یا دوستان نزدیک، بوجود آید. علائم چنین مشکلاتی ممکن است اضطراب، افسردگی، تجربه ذهنی مجرد، حادثه، کابوس های شبانه و اختلال در خواب باشد. (رابرت هندرن[12] و دیگران. ترجمه: نوری قاسم آبادی، طهماسبیان، محمدخانی، 1377).

نوجوانی زمان افزایش رشد روانی- اجتماعی است، به طوری که نوجوان درگیر در مسائل هویتی می شود، در روابط با همسالان تغییراتی ایجاد می شود و همزمان با آن تغییراتی در رشد جسمانی و شناختی ایجاد می شود و دوره شکل گیری شخصیت و آمادگی برای ایفای نقش های فردی، خانوادگی و اجتماعی از راه می رسد. با توجه به این تغییرات اساسی در زندگی، نوجوانی در دوره انتقالی است که طی آن فرد، فضای روانی آشنای کودکی را ترک نموده وارد مرحله دیگری می شود. زمانی که نوجوانان با تغییرات بیولوژیکی، شناختی و رشد جسمانی مواجه اند، باید خود را با انتظارات والدین، گروه همسالان و مدرسه که با شتاب بیشتری در حال تغییر است، سازگار نمایند. برای اینکه نوجوان در سپری کردن این تغییرات، با مهارت، قدرت و ارتباط مناسب با دیگران، توفیق یابند لازم است در زمینه رفتار و توانایی های شناختی و اجتماعی جدید خود تحول یابند. از آنجائی که خواسته ها و نیازها جدید هستند، بنابراین آموزش مهارت های تازه ای را ایجاب می‌کند. هنگامی که فرد دنیای کودکی را ترک می‌نماید و در دنیای نوجوانی وارد می شود، نهایتاً با فرض های جدید و باورهای تازه در مورد خود و هویت خویش روبرو می شود. به همین دلیل تغییرات فشرده و معمولا سریع، قابلیت سازگاری فرد را به طور جدی مورد آزمایش قرار می دهد، که در نتیجه تضاد و تعارض، استرس، ناکامی و سردرگمی در این دوره اجتناب ناپذیر می‌باشد (اکبرزاده، 1376).